شماره ٩٨: دل پردرد من امشب بنوشيده ست يک دردي

دل پردرد من امشب بنوشيده ست يک دردي
از آنچ زهره ساقي بياوردش ره آوردي
چه زهره دارد و يارا که خواب آرد حشر ما را
که امشب مي نمايد عشق بر عشاق پامردي
زنان در تعزيت شب ها نمي خسبند از نوحه
تو مرد عاشقي آخر زبون خواب چون گردي
دلا مي گرد چون بيدق به گرد خانه آن شه
بترس از مات و از قايم چو نطع عشق گستردي
مرا هم خواب مي بايد وليکن خواب مي نايد
که بيرون شد مزاج من هم از گرمي هم از سردي