اگر زهر است اگر شکر چه شيرين است بي خويشي
کله جويي نيابي سر چه شيرين است بي خويشي
چو افتادي تو در دامش چو خوردي باده جامش
برون آيي نيابي در چه شيرين است بي خويشي
مترس آخر نه مردي تو بجنب آخر نمردي تو
بده آن زر به سيمين بر چه شيرين است بي خويشي
چرا تو سرد و برف آيي فنا شو تا شگرف آيي
غم هستي تو کمتر خور چه شيرين است بي خويشي
در اين منگر که در دامم که پر گشت است اين جامم
به پيري عمر نو بنگر چه شيرين است بي خويشي
چه هشياري برادر هي ببين درياي پر از مي
مسلمان شو تو اي کافر چه شيرين است بي خويشي
نمود آن زلف مشکينش که عنبر گشت مسکينش
زهي مشک و زهي عنبر چه شيرين است بي خويشي
بيا اي يار در بستان ميان حلقه مستان
به دست هر يکي ساغر چه شيرين است بي خويشي
يکي شه بين تو بس حاضر به جمله روح ها ناظر
ز بي خويشي از آن سوتر چه شيرين است بي خويشي