شماره ٤٣: کعبه طواف مي کند بر سر کوي يک بتي

کعبه طواف مي کند بر سر کوي يک بتي
اين چه بتي است اي خدا اين چه بلا و آفتي
ماه درست پيش او قرص شکسته بسته اي
بر شکرش نبات ها چون مگسي است زحمتي
جمله ملوک راه دين جمله ملايک امين
سجده کنان که اي صنم بهر خداي رحمتي
اهل هزار بحر و کف گوهر عشق را صدف
زان سوي عزت و شرف سخت بلندهمتي
او است بهشت و حور خود شادي و عيش و سور خود
در غلبات نور خود آه عظيم آيتي
بشنو اين خطاب را ساخته شو جواب را
ذره مر آفتاب را گشت حريف و بابتي
اي تبريز محرمت شمس هزار مکرمت
گشته سخن سبوصفت بر يم بي نهايتي