شماره ٣٨: طوطي و طوطي بچه اي قند به صد ناز خوري

طوطي و طوطي بچه اي قند به صد ناز خوري
از شکرستان ازل آمده اي بازپري
قند تو فرخنده بود خاصه که در خنده بود
بزم ز آغاز نهم چون تو به آغاز دري
اي طربستان ابد اي شکرستان احد
هم طرب اندر طربي هم شکر اندر شکري
يوسف اندر تتقي يا اسدي بر افقي
يا قمر اندر قمر اندر قمر اندر قمري
ساقي اين ميکده اي نوبت عشرت زده اي
تا همه را مست کني خرقه مستان ببري
مست شدم مست ولي اندککي باخبرم
زين خبرم بازرهان اي که ز من باخبري
پيشتر آ پيش که آن شعشعه چهره تو
مي نهلد تا نگرم که ملکي يا بشري
رقص کنان هر قدحي نعره زنان وافرحي
شيشه گران شيشه شکن مانده از شيشه گري
جام طرب عام شده عقل و سرانجام شده
از کف حق جام بري به که سرانجام بري
سر ز خرد تافته ام عقل دگر يافته ام
عقل جهان يک سري و عقل نهاني دوسري
راهب آفاق شدم با همگان عاق شدم
از همگان مي ببرم تا که تو از من نبري
با غمت آموخته ام چشم ز خود دوخته ام
در جز تو چون نگرد آنک تو در وي نگري
داد ده اي عشق مرا وز در انصاف درآ
چون ابدا آن توام ني قنقم رهگذري
من به تو مانم فلکا ساکنم و زير و زبر
ز آنک مقيمي به نظر روز و شب اندر سفري
ناظر آني که تو را دارد منظور جهان
حاضر آني که از او در سفر و در حضري