شماره ١٢: اي يار اگر نيکو کني اقبال خود صدتو کني

اي يار اگر نيکو کني اقبال خود صدتو کني
تا بوک رو اين سو کني باشد که با ما خو کني
من گرد ره را کاستم آفاق را آراستم
وز جرم تو برخاستم باشد که با ما خو کني
من از عدم زادم تو را بر تخت بنهادم تو را
آيينه اي دادم تو را باشد که با ما خو کني
اي گوهري از کان من وي طالب فرمان من
آخر ببين احسان من باشد که با ما خو کني
شرب مرا پيمانه شو وز خويشتن بيگانه شو
با درد من همخانه شو باشد که با ما خو کني
اي شاه زاده داد کن خود را ز خود آزاد کن
روز اجل را ياد کن باشد که با ما خو کني
مانند تيري از کمان بجهد ز تن سيمرغ جان
آن را بينديش اي فلان باشد که با ما خو کني
اي جمع کرده سيم و زر اي عاشق هر لب شکر
باري بيا خوبي نگر باشد که با ما خو کني
تخم وفاها کاشتم نقشي عجب بنگاشتم
بس پرده ها برداشتم باشد که با ما خو کني
استوثقوا اديانکم و استغنموا اخوانکم
و استعشقوا ايمانکم باشد که با ما خو کني
شه شمس تبريزي تو را گويد به پيش ما بيا
بگذر ز زرق و از ريا باشد که با ما خو کني