شماره ٧٨٩: اي همه منزل شده از تو ره بي رهه

اي همه منزل شده از تو ره بي رهه
بي قدمي رقص بين بي دهني قهقهه
از سر پستان عشق چونک دمي شير يافت
قامت سروي گرفت کودکک يک مهه
روي ببينيد روي بهر خدا عاشقان
گر چه زنخ زد بسي کوردلي ابلهه
والله کو يوسف است بشنو از من از آنک
بودم با يوسفي هم نمک و هم چهه
چونک نمايد جمال گوش سوي غيب دار
عرش پر از نعره هاست فرش پر از وه وهه
عاشق باشد کمان خاص بتي همچو تير
هيچ نپرد کمان گر بشود ده زهه
آنک ز تبريز ديد يک نظر شمس دين
طعنه زند بر چله سخره کند بر دهه