صنما از آنچ خوردي بهل اندکي به ما ده
غم تو به توي ما را تو به جرعه اي صفا ده
که غم تو خورد ما را چه خراب کرد ما را
به شراب شادي افزا غم و غصه را سزا ده
ز شراب آسماني که خدا دهد نهاني
بنهان ز دست خصمان تو به دست آشنا ده
بنشان تو جنگ ها را بنواز چنگ ها را
ز عراق و از سپاهان تو به چنگ ما نوا ده
سر خم چو برگشايي دو هزار مست تشنه
قدح و کدو بيارند که مرا ده و مرا ده
صنما ببين خزان را بنگر برهنگان را
ز شراب همچو اطلس به برهنگان قبا ده
به نظاره جوانان بنشسته اند پيران
به مي جوان تازه دو سه پير را عصا ده
به صلاح دين به زاري برسي که شهرياري
ملک و شراب داري ز شراب جان عطا ده