شماره ٧٣٣: اي ديده راست راست ديده

اي ديده راست راست ديده
چون ديده تو کجاست ديده
آن قطره بي وفا چه ديده ست
بحر گهر وفاست ديده
اجري خور توتيا چه بيند
اجري ده توتياست ديده
اي آنک ز روز و شب بروني
روز و شب مر تو راست ديده
در پرتو آفتاب رويت
در رقص چو ذره هاست ديده
بد بي تو دو ديده دشمن جان
اکنون ز تو جان ماست ديده
اي ديده تان چو دل پريشان
در عين دل شماست ديده
هر ديده جدا جدا از آن است
کز ديده ما جداست ديده
چون ديده خداي را ببيند
گويي که مگر خداست ديده
چون ديده کوه بر حق افتاد
از هر سنگيش خاست ديده
زر شد همه کوه از تجلي
يعني همه کيمياست ديده