شماره ٧٢٠: اين نيم شبان کيست چو مهتاب رسيده

اين نيم شبان کيست چو مهتاب رسيده
پيغامبر عشق است ز محراب رسيده
آورده يکي مشعله آتش زده در خواب
از حضرت شاهنشه بي خواب رسيده
اين کيست چنين غلغله در شهر فکنده
بر خرمن درويش چو سيلاب رسيده
اين کيست بگوييد که در کون جز او نيست
شاهي به در خانه بواب رسيده
اين کيست چنين خوان کرم باز گشاده
خندان جهت دعوت اصحاب رسيده
جامي است به دستش که سرانجام فقير است
زان آب عنب رنگ به عناب رسيده
دل ها همه لرزان شده جان ها همه بي صبر
يک شمه از آن لرزه به سيماب رسيده
آن نرمي و آن لطف که با بنده کند او
زان نرمي و زان لطف به سنجاب رسيده
زان ناله و زان اشک که خشک و تر عشق است
يک نغمه تر نيز به دولاب رسيده
يک دسته کليد است به زير بغل عشق
از بهر گشاييدن ابواب رسيده
اي مرغ دل ار بال تو بشکست ز صياد
از دام رهد مرغ به مضراب رسيده
خاموش ادب نيست مثل هاي مجسم
يا نيست به گوش تو خود آداب رسيده