شماره ٧١٧: اين کيست چنين مست ز خمار رسيده

اين کيست چنين مست ز خمار رسيده
يا يار بود يا ز بر يار رسيده
يا شاهد جان باشد روبند گشاده
يا يوسف مصري است ز بازار رسيده
يا زهره و ماه است درآميخته با هم
يا سرو روان است ز گلزار رسيده
يا چشمه خضر است روان گشته بدين سو
يا ترک خوش ماست ز بلغار رسيده
يا برق کله گوشه خاقان شکاري است
اندر طلب آهوي تاتار رسيده
يا ساقي دريادل ما بزم نهاده ست
يا نقل و شکرهاست به قنطار رسيده
يا صورت غيب است که جان همه جان هاست
يا مشعله از عالم انوار رسيده
شاه پريان بين ز سليمان پيمبر
اندر طلب هدهد طيار رسيده
خوبان جهان از پي او جيب دريده
قاضي خرد بي دل و دستار رسيده
از هيبت خون ريزي آن چشم چو مريخ
مريخ ز گردون پي زنهار رسيده
وز بهر ديت دادن هر زنده که او کشت
هميان زر آورده به ايثار رسيده
اول ديت خون تو جامي است به دستش
درکش که رحيق است ز اسرار رسيده
خاموش کن اي خاسر انسان لفي خسر
از گلشن ديدار به گفتار رسيده