يا رب چه کس است آن مه يا رب چه کس است آن مه
کز چهره بزد آتش در خيمه و در خرگه
اندر ذقن يوسف چاهي چه عجب چاهي
صد يوسف کنعاني اندر تک آن خوش چه
آخر چه کند يوسف کز چاه بپرهيزد
کو ديده ربودستش و آن چاه ميان ره
آن کس که ربود از رخ مر کاه ربايان را
انصاف بده آخر با او چه کند يک که
زنهار نگهداريد زان غمزه زبان ها را
کو مست بود خفته از حال همه آگه
شطرنج همي بازد با بنده و اين طرفه
کاندر دو جهان شه او وز بنده بخواهد شه
جان بخشد و جان بخشد چندانک فناها را
در خانه و مان افتد هم ماتم و هم آوه
او جان بهاران است جان هاست درختانش
جان ها شود آبستن هم نسل دهد هم زه
هر آينه کو بيند شمس الحق تبريزي
هم آينه برسوزد هم آينه گويد خه