من سرخوش و تو دلخوش غم بي دل و بي سر به
دل مي ده و بر مي خور از دلبر و دل بر به
عالم همه چون دريا تن چون صدف جويا
جان وصف گهر گويا زين ها همه گوهر به
صورت مثل چادر جان رفته به چادر در
بي صورت و بي پيکر وز هر چه مصور به
تو پرده تن ديدي از سينه بنشنيدي
آن زخمه که دل مي زد کان پرده ديگر به
از چهره تو زر مي زن با چهره زر مي گو
با زر غم و بي زر غم آخر غم با زر به