شماره ٦٤٨: بوسيسي افنديمو هم محسن و هم مه رو

بوسيسي افنديمو هم محسن و هم مه رو
نيپو سر کينيکا چونم من و چوني تو
يا نعم صباح اي جان مستند همه رندان
تا شب همگان عريان با يار در آب جو
يا قوم اتيناکم في الحب فديناکم
مذ نحن رايناکم امنيتنا تصفوا
گر جام دهي شادم دشنام دهي شادم
افندي اوتي تيلس ثيلو که براکالو
چون مست شد اين بنده بشنو تو پراکنده
قويثز مي کناکيمو سيمير ابرالالو
يا سيدتي هاتي من قهوه کاساتي
من زارک من صحو اياک و اياه
اي فارس اين ميدان مي گرد تو سرگردان
آخر نه کم از چرخي در خدمت آن مه رو
پويسي چلبي پويسي اي پوسه اغا پوسي
بي نخوت و ناموسي اين دم دل ما را جو
اي دل چو بياسودي در خواب کجا بودي
اسکرت کما تدري من سکرک لا تصحو
واها سندي واها لما فتحت فاها
ما اطيب سقياها تحلوا ابدا تحلو
اي چون نمکستاني اندر دل هر جاني
هر صورت را ملحي از حسن تو اي مرجو
چيزي به تو مي ماند هر صورت خوب ار ني
از ديدن مرد و زن خالي کنمي پهلو
گر خلق بخندندم ور دست ببندندم
ور زجر پسندندم من مي نروم زين کو
از مردم پژمرده دل مي شود افسرده
دارد سيهي در جان گر زرد بود مازو
بانگ تو کبوتر را در برج وصال آرد
گر هست حجاب او صد برج و دو صد بارو
قوم خلقو بورا قالو شططا زورا
في وصفک يا مولي لا نسمع ما قالوا
اين نفس ستيزه رو چون بزبچه بالاجو
جز ريش ندارد او نامش چه کنم ريشو
خامش کن خامش کن از گفته فرامش کن
هين بازميا اين سو آن سو پر چون تيهو