يا قمرا لوعه للقمرين سکن
حلت علي حريمهم في خطر ليآمنوا
يا شجرا غصونه فوق سماء وهمنا
هز هز في قلوبنا مرحمه لنجتنوا
هر کي تو گردنش زدي گشت درازگردن او
خرمن هر کي سوختي گشت بزرگ خرمن او
هر کي سرش شکافتي سر بفراخت بر فلک
هر کي تو در چهش کني يافت جهان روشن او
يا بلدا مخلدا افلح من ثوي به
للبرکات مطلع للثمرات معدن
يا سحرا منورا ليس عقيبه دجي
افلح کل منظر ذاک به مزين
هر کي طرب رها کند پشت سوي وفا کند
بازکشاندش به خود با کرم مفتن او
مي کشدش که اي رهي از کف من کجا رهي
رو به من آوريد هين ها الذين آمنوا
جاء اوان وصلنا يلحقنا باصلنا
شممنا عبيره فانتهضوا لتيقنوا
ما بقي انسلاخنا ان هنا مناخنا
في عرفات معشر ابتکروا و احسنوا
پند نگار خود شنو از بر او برون مرو
اي دل و ديده ديده اي اي دل و ديده من او
پيش خودم همي نشان بر سر من همي فشان
تا ز تو لاف مي زنم کم بگرفت دامن او
قد نطق الهوي اسکتوا استمعوا و انصتوا
ان لسان نطقنا عند لقاه الکن
بستم من دهان خود دل بگشاد صد دهان
بهر دل تو تن زدم بس بودم نوازن او
در گل و در شکر نشين بهر خداي لطف بين
سيب و انار تازه چين کآمد در فشاندن او