شماره ٦٤٤: طيب الله عيشکم لا وحش الله منکم

طيب الله عيشکم لا وحش الله منکم
حق آن خال شاهدت رو به ما آر اي عمو
دست جعفر که ماند از او بر سر کوه پرسمو
شبه مهجور عاشق من وصال مصرم
دست او را دهان بدي شرح دادي از آن غم او
مي کند شرح بي زبان يا ظريفون فافهموا
ما همان دست جعفريم في انقطاع الا ارحموا
جنبشي که همي کنيم جمله قسري است فاعلموا
جنبش آنگه کند صدف که بود جفت جوهر او
بس که گفتن دراز شد ذاحديث منمنم