آن وعده که کرده اي مرا کو
اين جا منم و تو وانما کو
با جمله پلاس خوش نباشد
آن عهد پلاس را وفا کو
لب بسته چو بوبک ربابي
آن داد و گشاد و آن عطا کو
اي وعده تو چو صبح صادق
آن شمع و چراغ و آن ضيا کو
تا چند ز ناسزا و دشنام
آن دلداري و آن سزا کو
خيزيد به سوي من کشيدش
اي طايفه ياري شما کو
اي سنگ دلان جواب گوييد
کان کان عقيق و کيميا کو
يا سحر نمود و چشم ما بست
آن ساحر و آن گره گشا کو
يا پر بگشاد و در هوا رفت
اي مرغ ضمير آن هوا کو
والله که نرفت و رفتني نيست
ماييم ز خويش رفته ما کو
ماکو به همان طرف که انداخت
اي در کف صنع ما چو ماکو
هين مشک سخن بنه به جو رو
مي خواندت آب کان سقا کو