شماره ٥٧٤: ديدي که چه کرد آن پري رو
ديدي که چه کرد آن پري رو
آن ماه لقاي مشتري رو
گشتند بتان همه نگونسار
در حسن خليل آزري رو
شد کفر چو شمع هاي ايمان
کآورد به سوي کافري رو
شد جمله جهان بهشت خندان
زان سرو روان عبهري رو
دارد دو هزار سحر مطلق
واي ار آرد به ساحري رو
افروخت بهار چون گل سرخ
بر رغم دل مزعفري رو
کافور نثار کرد خورشيد
بر چهره شام عنبري رو
شد شيشه زرد همچو لاله
زان باده لعل احمري رو
فربه شد عشق و زفت و لمتر
بنهاد خرد به لاغري رو
بر باده لعل زد رخ من
تا چند نهد به زرگري رو
بس کن هله فتنه را مشوران
يا برگردان ز شاعري رو