شماره ٥٦٨: بيا اي رونق گلزار از اين سو

بيا اي رونق گلزار از اين سو
از آن شکر يکي قنطار از اين سو
يکي بوسه قضاگردان جانت
از آن دو لعل شکربار از اين سو
از آن روزن فروکن سر چو مهتاب
وزان گلشن يکي گلزار از اين سو
کباب و مي از اين سو دود از آن سو
درخت خار از آن سو يار از اين سو
تعب تن راست لايق راح دل را
منه رنج تن سگسار از اين سو
سليمانا سوي بلقيس بگذر
که آمد هدهد طيار از اين سو
به منقارش يکي پرنور نامه
نموده صد هزار اسرار از اين سو
مخور تنها که تنها خوش نباشد
يکي ساغر از آن خمار از اين سو
بدن تنهاخور آمد روح مؤثر
که جان هديه کند ايثار از اين سو
سقاهم مي دهد ساغر پياپي
به تو اي ساقي ابرار از اين سو
به هر دو دست گيرش تا نريزي
قدح پر است هين هشدار از اين سو
بيا که خرقه ها جمله گرو شد
ز تو اي شاه خوش دستار از اين سو
برهنه شو ز حرف و بحر در رو
چو بانگ بحر دان گفتار از اين سو