تو کمترخواره اي هشيار مي رو
ميان کژروان رهوار مي رو
تو آن خنبي که من ديدم نديدي
مرا خنبک مزن اي يار مي رو
ز بازار جهان بيزار گشتم
تو دلالي سوي بازار مي رو
چو من ايزار پا دستار کردم
تو پا بردار و با دستار مي رو
مرا تا وقت مردن کار اين است
تو را کار است سوي کار مي رو
مرا آن رند بشکسته ست توبه
تو مرد صايمي ناهار مي رو
شنيدي فضل شمس الدين تبريز
نداري ديده در اقرار مي رو