شماره ٥٥١: دل آتش پذير از توست برق و سنگ و آهن تو

دل آتش پذير از توست برق و سنگ و آهن تو
مرا سيران کجا باشد مرا تحويل و رفتن تو
بديدم بي تو من خود را تو ديدي بيخودم هم تو
به زير خاک دررفتم نرفتم من بيا من تو
اگر گويم تو مي گويي من آن ظلمت ز خود بينم
از آن ظلمت که مي گريم سري چون ماه برزن تو
گريبانم دريدستم ز خود دامن کشيدستم
که تا گيري گريبانم کشي از مهر دامن تو
گريبانم دريدي تو و دامانم کشيدي تو
کدامم من چه نامم من مرا جان تو مرا تن تو
پشيمانم پشيمانم پشيمان تو پشيمان تو
چو سوسن صد زبانم من زبان و نطق و سوسن تو
دو چشمم خيره در رويت گهي چوگان گهي گويت
تويي حيران تويي چوگان تويي دو چشم روشن تو
به يک انديشه حنظل را کني بر من چو صد شکر
به يک انديشه شکر را کني چون زهر دشمن تو
تويي شکر تويي حنظل تويي انديشه مبدل
تويي مور و سليمان تو تويي خورشيد و روزن تو
بدم من کافر احول شدم توحيد را اکمل
تويي احول کن کافر تويي ايمان و مؤمن تو