شماره ٥٢٨: کار جهان هر چه شود کار تو کو بار تو کو

کار جهان هر چه شود کار تو کو بار تو کو
گر دو جهان بتکده شد آن بت عيار تو کو
گير که قحط است جهان نيست دگر کاسه و نان
اي شه پيدا و نهان کيله و انبار تو کو
گير که خار است جهان گزدم و مار است جهان
اي طرب و شادي جان گلشن و گلزار تو کو
گير که خود مرد سخا کشت بخيلي همه را
اي دل و اي ديده ما خلعت و ادرار تو کو
گير که خورشيد و قمر هر دو فروشد به سقر
اي مدد سمع و بصر شعله و انوار تو کو
گير که خود جوهريي نيست پي مشتريي
چون نکني سروريي ابر گهربار تو کو
گير دهاني نبود گفت زباني نبود
تا دم اسرار زند جوشش اسرار تو کو
هين همه بگذار که ما مست وصاليم و لقا
بي گه شد زود بيا خانه خمار تو کو
تيز نگر مست مرا همدل و هم دست مرا
گر نه خرابي و خرف جبه و دستار تو کو
برد کلاه تو غري برد قبايت دگري
روي تو زرد از قمري پشت و نگهدار تو کو
بر سر مستان ابد خارجيي راه زند
شحنگيي چون نکني زخم تو کو دار تو کو
خامش اي حرف فشان درخور گوش خمشان
ترجمه خلق مکن حالت و گفتار تو کو