شماره ٥٢١: آن کون خر کز حاسدي عيسي بود تشويش او

آن کون خر کز حاسدي عيسي بود تشويش او
صد کير خر در کون او صد تيز سگ در ريش او
خر صيد آهو کي کند خر بوي نافه کي کشد
يا بول خر را بو کند يا گه بود تفتيش او
هر جوي آب اندررود آن ماده خر بولي کند
جو را زيان نبود ولي واجب بود تعطيش او
خر ننگ دارد ز آن دغل از حق شنو بل هم اضل
اي چون مخنث غنج او چون قحبگان تخميش او
خامش کنم تا حق کند او را سيه روي ابد
من دست در ساقي زنم چون مستم از تجميش او