شماره ٤١٤: گفتي مرا که چوني در روي ما نظر کن

گفتي مرا که چوني در روي ما نظر کن
گفتي خوشي تو بي ما زين طعنه ها گذر کن
گفتي مرا به خنده خوش باد روزگارت
کس بي تو خوش نباشد رو قصه دگر کن
گفتي ملول گشتم از عشق چند گويي
آن کس که نيست عاشق گو قصه مختصر کن
در آتشم در آبم چون محرمي نيابم
کنجي روم که يا رب اين تيغ را سپر کن
گستاخمان تو کردي گفتي تو روز اول
حاجت بخواه از ما وز درد ما خبر کن
گفتي شدم پريشان از مفلسي ياران
بگشا دو لب جهان را پردر و پرگهر کن
گفتي کمر به خدمت بربند تو به حرمت
بگشا دو دست رحمت بر گرد من کمر کن