شماره ٤٠٠: جان من جان تو جانت جان من

جان من جان تو جانت جان من
هيچ ديدستي دو جان در يک بدن
اي تن ار بي او به صد جان زنده اي
جان طلب کن جان و لاف تن مزن
دل از اين جان برکن و بر وي بنه
ز آنک از اين جاني نيايد جان مکن
از قل الروح امر ربي فهم شد
شرح جان اي جان نيايد در دهن