شماره ٣٨٢: به خدا گل ز تو آموخت شکر خنديدن

به خدا گل ز تو آموخت شکر خنديدن
به خدا که ز تو آموخت کمر بنديدن
به خدا چرخ همان ديد که من ديدستم
ور نه ديدي ز چه بوديش به سر گرديدن
گفتم اي ني تو چنين زار چرا مي نالي
گفت خوردم دم او شرط بود ناليدن
گفتم اي ماه نو اين جمله گداز تو ز چيست
گفت کاهش دهدم فايده باليدن
فايده زفت شدن در کمي و کاستن است
از پي خرج بود مکسبه ها ورزيدن
پر پروانه پي درک تف شمع بود
چونک آن يافت نخواهد پر و دريازيدن
در فنا جلوه شود فايده هستي ها
پس نبايد ز بلا گريه و درچغزيدن
پس خمش باش همي خور ز کمان هاش خدنگ
چون هنر در کميت خواهد افزاييدن