شماره ٣٠٤: دير آمده اي مرو شتابان
دير آمده اي مرو شتابان
اي رفتن تو چو رفتن جان
دير آمدن و شتاب رفتن
آيين گل است در گلستان
گفتي چوني چنانک ماهي
افتاده ميان ريگ سوزان
چون باشد شهر شهريارا
بي دولت داد و عدل سلطان
من بي تو نيم وليک خواهم
آن باتويي که هست پنهان
شب پرتو آفتاب هم هست
خاصه به تموز گرم و تفسان
قانع نشود به گرمي او
جز خفاشي ز بيم مرغان
گرمي خواهند و روشني هم
مرغان که معودند با آن
ما وصف دو جنس مرغ گفتيم
بنگر ز کدامي اي غزل خوان