بيا ساقي مي ما را بگردان
بدان مي اين قضاها را بگردان
قضا خواهي که از بالا بگردد
شراب پاک بالا را بگردان
زميني خود که باشد با غبارش
زمين و چرخ و دريا را بگردان
نينديشم دگر زين خورده سودا
بيا درياي سودا را بگردان
اگر من محرم ساغر نباشم
مرا لا گير و الا را بگردان
اگر کژ رفت اين دل ها ز مستي
دل بي دست و بي پا را بگردان
شرابي ده که اندر جا نگنجم
چو فرمودي مرا جا را بگردان