شماره ٢٩٦: بيا ساقي مي ما را بگردان

بيا ساقي مي ما را بگردان
بدان مي اين قضاها را بگردان
قضا خواهي که از بالا بگردد
شراب پاک بالا را بگردان
زميني خود که باشد با غبارش
زمين و چرخ و دريا را بگردان
نينديشم دگر زين خورده سودا
بيا درياي سودا را بگردان
اگر من محرم ساغر نباشم
مرا لا گير و الا را بگردان
اگر کژ رفت اين دل ها ز مستي
دل بي دست و بي پا را بگردان
شرابي ده که اندر جا نگنجم
چو فرمودي مرا جا را بگردان