شماره ٢٩٥: تو را پندي دهم اي طالب دين

تو را پندي دهم اي طالب دين
يکي پندي دلاويزي خوش آيين
مشين غافل به پهلوي حريصان
که جان گرگين شود از جان گرگين
ز خارش هاي دل ار پاک گردي
ز دل يابي حلاوت هاي والتين
بجوشند از درون دل عروسان
چو مرد حق شوي اي مرد عنين
ز چشمه چشم پريان سر برآرند
چو ماه و زهره و خورشيد و پروين
بنوش اين را که تلقين هاي عشق است
که سودت کم کند در گور تلقين
به احسان زر به خوبان آن چنان ده
که نفريبند زشتانت به تحسين
نمي خواهند خوبان جز مميز
بمفريبان تو ايشان را به کابين
ز تو آن گلرخان را ننگ آيد
چو بفروشي تو سرگي را به سرگين
ز سنگ آسيا زيرين حمول است
نه قيمت بيش دارد سنگ زيرين
ميان سنگ ها آن بيش ارزد
که افزون خورده باشد زخم ميتين
ز اشکست تجلي فضل دارد
ميان کوه ها آن طور سينين
خمش کن صبر کن تمکين تو کو
که را ماند ز دست عشق تمکين