تو هر جزو جهان را بر گذر بين
تو هر يک را رسيده از سفر بين
تو هر يک را به طمع روزي خود
به پيش شاه خود بنهاده سر بين
مثال اختران از بهر تابش
فتاده عاجز اندر پاي خور بين
مثال سيل ها در جستن آب
به سوي بحرشان زير و زبر بين
براي هر يکي از مطبخ شاه
به قدر او تو خوان معتبر بين
به پيش جام بحرآشام ايشان
تو درياي جهان را مختصر بين
وان ها را که روزي روي شاه است
ز حسن شه دهانش پرشکر بين
به چشم شمس تبريزي تو بنگر
يکي درياي ديگر پرگهر بين