شماره ٢٥١: اي جانک من چوني يک بوسه به چند اي جان

اي جانک من چوني يک بوسه به چند اي جان
يک تنگ شکر خواهم زان شکرقند اي جان
اي جانک خندانم من خوي تو مي دانم
تو خوي شکر داري بالله که بخند اي جان
من مرد خريدارم من ميل شکر دارم
اي خواجه عطارم دکان بمبند اي جان
بر نام و نشان او رفتم به دکان او
گفتم که سلام عليک اي سرو بلند اي جان
هر چند که عياري پرحيله و طراري
اين محنت و بيماري بر من مپسند اي جان
از بهر دل ما را در رقص درآ يارا
وز ناز چنين مي کن آن زلف کمند اي جان
اي پيش رو خوبان اي شاخ گل خندان
بنماي که دلبندان چون بوسه دهند اي جان
من بنده بر اين مفرش مي سوزم من خوش خوش
مي رقصم در آتش مانند سپند اي جان