چه باشد پيشه عاشق بجز ديوانگي کردن
چه باشد ناز معشوقان بجز بيگانگي کردن
ز هر ذره بياموزيد پيش نور برجستن
ز پروانه بياموزيد آن مردانگي کردن
چو شير مست بيرون جه نه اول دان و نه آخر
که آيد ننگ شيران را ز روبه شانگي کردن
سرافراز است که ليکن نداند ذره باشيدن
چه گويم باز را ليکن کجا پروانگي کردن
به پيش تير چون اسپر برهنه زخم را جستن
ميان کوره با آتش چو زر همخانگي کردن
گر آب جوي شيرين است ولي کو هيبت دريا
کجا فرزين شه بودن کجا فرزانگي کردن
تويي پيمانه اسرار گوش و چشم را بربند
نتاند کاسه سوراخ خود پيمانگي کردن
اگر باشد شبي روشن کجا باشد به جاي روز
وگر باشد شبه تابان کجا دردانگي کردن