آن شاخ خشک است و سيه هان اي صبا بر وي مزن
اي زندگي باغ ها وي رنگ بخش مرد و زن
هان اي صباي خوب خد اندر رکابت مي رود
آب روان و سبزه ها وز هر طرف وجه الحسن
دريادلي و روشني بر خشک و بر تر مي زني
او سخت خشک است و سيه بر وي مزن از بهر من
من خيره روتر آمدم بر جود تو راهي زدم
اين کي تواند گفت گل با لاله يا سرو و سمن
اي باغ ساز و دست ني چون عقل فوق و پست ني
هستي چو نحل خانه کن يا جان معمار بدن
خواهي که معني کش شوم رو صبر کن تا خوش شوم
رنجور بسته فن بود خاصه در اين باريک فن