به گوش من برسانيد هجر تلخ پيام
که خواب شيرين بر عاشقان شده ست حرام
بکرد بر خور و بر خواب چارتکبيري
هر آن کسي که بر او کرد عشق نيم سلام
به من نگر که بديدم هزار آزادي
چو عشق را دل و جانم کنيزک است و غلام
عظيم نور قديم است عشق پيش خواص
اگر چه صورت و شهوت بود به پيش عوام
دلم چو زخم نيابد رود که توبه کند
مخند بر من و بر خود کدام توبه کدام
زهي گناه که کفر است توبه کردن از او
نه پس طريق گريز و نه پيش جاي مقام
به چار مذهب خونش حلال و ريختني
از آنک عشق نريزد به غير خون کرام
بکش مرا که چو کشتي به عشق زنده شدم
خموش کردم و مردم تمام گشت کلام