من اگر پرغم اگر خندانم
عاشق دولت آن سلطانم
هوس عشق ملک تاج من است
اگرم تاج دهي نستانم
رنگ شاخ گل او برگ من است
زانک من بلبل آن بستانم
جز که بر خاک درش ننشينم
جز که در جان و دلش ننشانم
روز و شب غرقه شير و شکرم
در گل و ياسمن و ريحانم
گر خراب است جهان گر معمور
من خراب ويم اين مي دانم
نظري هست ملک را بر من
گر چه با خاک زمين يک سانم
زر با خاک درآميخته ام
باش در کوره روم در کانم