شماره ٤٢: عاشقم از عاشقان نگريختم

عاشقم از عاشقان نگريختم
وز مصاف اي پهلوان نگريختم
حمله بردم سوي شيران همچو شير
همچو روبه از ميان نگريختم
قصد بام آسمان مي داشتم
از ميان نردبان نگريختم
چون که من دارو بدم هر درد را
از صداع اين و آن نگريختم
هيچ ديدي دارو کز دردي گريخت
داروم من همچنان نگريختم
پيرو پيغامبران بودم به جان
من ز تهديد خسان نگريختم
زنده کوشم در شکار زندگي
زنده باشم چون ز جان نگريختم
چشم تيراندازش آنگه يافتم
که ز تير خرکمان نگريختم
زخم تيغ و تير من منصور شد
چون که از زخم سنان نگريختم
بحر قندم از ترش باکيم نيست
سودمندم از زيان نگريختم
شمس تبريزي چو آمد آشکار
ز آشکارا و نهان نگريختم