شماره ٢٥: من چو در گور درون خفته همي فرسايم

من چو در گور درون خفته همي فرسايم
چو بيايي به زيارت سره بيرون آيم
نفخ صور مني و محشر من پس چه کنم
مرده و زنده بدان جا که تويي آن جايم
مثل ناي جماديم و خمش بي لب تو
چه نواها زنم آن دم که دمي در نايم
ني مسکين تو با شکرلب خو کرده ست
ياد کن از من مسکين که تو را مي پايم
چون نيابم مه رويت سر خود مي بندم
چون نيابم لب نوشت کف خود مي خايم