شماره ٢٣: اي خوشا روز که پيش چو تو سلطان ميرم

اي خوشا روز که پيش چو تو سلطان ميرم
پيش کان شکر تو شکرافشان ميرم
صد هزاران گل صدبرگ ز خاکم رويد
چونک در سايه آن سرو گلستان ميرم
اي بسا دست که خايند حريصان حيات
چونک در پاي تو من دست فشانان ميرم
شربت مرگ چو اندر قدح من ريزي
بر قدح بوسه دهم مست و خرامان ميرم
چون به بوي خوش يک سيب تو موسي جان داد
پس عجب نيست کز آسيب تو چون جان ميرم
چون خزان از خبر مرگ اگر زرد شوم
چون بهار از لب خندان تو خندان ميرم
بارها مردم من وز دم تو زنده شدم
گر بميرم ز تو صد بار بدان سان ميرم
من پراکنده بدم خاک بدم جمع شدم
پيش جمع تو نشايد که پريشان ميرم
همچو فرزند که اندر بر مادر ميرد
در بر رحمت و بخشايش رحمان ميرم
چه حديث است کجا مرگ بود عاشق را
اين محالت که در چشمه حيوان ميرم
شمس تبريز کساني که به تو زنده نيند
سوي تو زنده شوم از سوي ايشان ميرم