ابلهان گويند کين افسانه را
خط بکش زيرا دروغست و خطا
زانک مريم وقت وضع حمل خويش
بود از بيگانه دور و هم ز خويش
از برون شهر آن شيرين فسون
تا نشد فارغ نيامد خود درون
چون بزادش آنگهانش بر کنار
بر گرفت و برد تا پيش تبار
مادر يحيي کجا ديدش که تا
گويد او را اين سخن در ماجرا