راه اگر سوي خرابات مغان دريابي
دارد اميد که اسرار نهان دريابي
از سر هستي موهوم سبک برخيزي
گر از آن ساقي جان رطل گران دريابي
دوست را کز دو جهان مسند او بيرونست
چو تبرا کني از هر دو جهان دريابي
تا نشاني بود آن نام تو باقي در عشق
نيست ممکن که از او نام و نشان دريابي
خلوت دل که در او يار تو ماوي سازد
ادب آن نيست که اغيار در آن دريابي
گر دل از مهر هواي دگران برگيري
دوست را جانب خود دل نگران دريابي
همه تن خاک شو اندر ره دلدار حسين
تا رهي سوي سراپرده جان دريابي