اي در اقليم معاني زده کوس شاهي
بنده امر و مطيع تو ز مه تا ماهي
هر که خاک ره تو تاج سر خود نکند
پيش ارباب معاني بود از بي راهي
هست افکار تو مشاطه ابکار غيوب
که ز اسرار سراپرده غيب آگاهي
خلق دنيا چو طفيلند و توئي حاصل کون
اهل معني همه خيلند و تو شاهنشاهي
درع حکمت چو بپوشي و درآئي در صف
شير در بيشه معني کندت روباهي
آنقدر هست قبول تو در آن در که رسد
هر دم از حکم قضا آنچه تو در ميخواهي
از همه فضل و عنايات الهي نه بس است
اين سعادت که تو شايسته آن درگاهي
گر بدامان وصالت نرسد نيست عجب
دست اميد حسين از جهة کوتاهي