گر ماه من بتابد از بام تا بخانه
گردد جهانيان را پر آفتاب خانه
از گلشن وصالش باد ار برد نسيمي
از شرم آب گردد گل در گلاب خانه
مطلوب را چو هر جا بايد طلب نمودن
زهاد و کنج مسجد ما و شراب خانه
خلوتسراي دلبر خالي ز غير بايد
تا چند کنج دل را سازي کتابخانه
گفتم که ساز خانه در چشم من چو مردم
گفتا کسي بسازد بر روي آب خانه
اي از فروغ رويت پر آفتاب صحرا
اي از نسيم مويت پرمشک ناب خانه
فراش شمع مجلس گوئي نشان که امشب
از تاب عارضت شد پر ماهتاب خانه
با ياد تست دوزخ جان را مقام راحت
بي روي تست جنت دل را عذاب خانه
تا آفتاب تابان از بام و در درآيد
خواهد حسين کو را گردد خراب خانه