روزي اگر گذار تو افتد بخاک من
فرياد بشنوي ز دل دردناک من
لعلت حيات ميدهد اي دوست باک نيست
گر غمزه تو سعي کند در هلاک من
در عشق تست جامه جانم هزار چاک
گر خلق بنگرند گريبان چاک من
در عشق روي و موي تو چون خاک گشته ام
نشگفت اگر دمد گل و ريحان ز خاک من
تاک وجود من عنب عشق بر دهد
بنگر چه پاک اصل فتاد است تاک من
مه را ز مهر نور فزايد از آن فزود
حسن رخت ز مهر دل و جان پاک من
اي عشق تيغ برکش و قتل حسين کن
تا از ميانه دور شود اشتراک من