دو ديده بر سر راه اميد ميدارم
که کي بود که رسد قاصدي ز دلدارم
کراست زهره که آرد ز يار من خبري
و يا ز من ببرد خدمتي سوي يارم
چگونه نامه نويسم بخدمت تو که من
ز بيم مدعيان دم زدن نمي آرم
ز خون ديده شود روي زرد من گلگون
شب فراق چو از روز وصل ياد آرم
اگر کشند مرا دشمنان بجور و جفا
من آن نيم که دل از مهر دوست بردارم
چه کردم اي صنم بيوفا چه ديدستي
ز من که رفتي و ماندي بزاري زارم