اي ناوک بلاي ترا سينه ها هدف
در يتيم عشق ترا جان ما صدف
در راه اشتياق تو اي کعبه مراد
هر دم هزار قافله دل شده تلف
عالم پر از تجلي حسن و تو وانگهي
چندين هزار عاشق جوينده هر طرف
از شوق رو به پيش تو قربان کنند جان
عشاق گرد کعبه کويت کشيده صف
من آستين ز هر دو جهان برفشانده ام
تا آستان عشق ترا کرده ام کنف
در خلوتي که جلوه گه چون تو يوسفي ست
دوشيزگان عالم غيبي بريده کف
اي دل حجاب تن مطلب زانکه هست حيف
درياي پر ز گوهر و محبوب زير کف
گر داغ بندگي تو اي شه برم بخاک
بس باشدم بروز قيامت همين شرف
از مير و شحنه باک ندارد کسيکه کرد
همچون حسين بندگي خواجه نجف