عيد است و موسم گل و هنگام طرف باغ
ليکن مراست در دل غمگين چو لاله داغ
ساقي اهل عشق فروغي ز باده کو
تا لحظه اي ز هستي خويشم دهد فراغ
با عقل سوي دوست کسي ره نميبرد
خورشيد را بشب نتوان يافت با چراغ
از کوي دوست ميرسي اي باد مشگبوي
کز رهگذار تست مرا عنبرين دماغ
در ناله است بلبل و نرگس گشاده چشم
تا کي خرامي اي گل سيراب سوي باغ
دل بي تو سوخت چاره کارش ز کار تست
حاکم توئي و نيست بر اين خسته جز بلاغ
شعرت غذاي طوطي روح است اي حسين
بشناس قدر طعمه طوطي مده بزاغ