دلي که عشق حقيقي کند سرافرازش
سزد که باز نگويد به هيچکس رازش
دلا دو ديده بدوز و بغير شه منگر
اگر ز غيرت او واقفي و از نازش
اگر سواره عشقي و طالب معراج
براق برق روش يافتي همي تازش
مدار در قفس فرشي آنچنان مرغي
که برتر است ز عرش مجيد پروازش
چو عشق ساقي مجلس شود کدام خرد
شود خلاص ز صهباي عقل پروازش
رسيد دوش بگوشم بعالم معني
که هر چه بند طريق تو شد براندازش
حسين حال دل خود بکس نگفت وليک
سرشک لعل و رخ زرد گشت غمازش