بيار ساقي گلرخ شراب ناب امروز
که همچو نرگس مستت شوم خراب امروز
بيا که حاصل عمرم زمان صحبت تست
بسان عمر برفتن مکن شتاب امروز
مرا که کعبه سر کوي تست ممکن نيست
ز آستان تو رفتن بهيچ باب امروز
گرت بود سر عشرت بيا که هست مرا
ز ديده جام شراب و ز دل کباب امروز
ز تاب هجر تو جانم بکام دشمن سوخت
بدوستي که رخ از دوستان متاب امروز
بصبحدم نفس سرد ميزند خورشيد
مگر ز چهره برافکنده اي نقاب امروز
فروغ روي تو آفاق را چنان بگرفت
که احتياج ندارم بآفتاب امروز
مگر ملک بدعاي حسين آمين گفت
که شد دعاي دل خسته مستجاب امروز