عيد است و حريفان ز مي عشق خرابند
اي دوست مپندار که سرمست شرابند
اسباب همه عيش در اين بزم مهياست
ارباب طرب خوشتر از اين بزم نيابند
چشمان غم اندوختگان جام پر از مي
دلهاي جگر سوختگان نيز کبابند
علم نظر آموختن از عشق نيارند
آنها که مقيد بقوانين کتابند
آهسته رو اي عمر گرامي که به پيشت
عشاق تو در باختن جان بشتابند
از دست دل و ديده خود اهل هوايت
گه غرقه و گه سوخته در آتش و آبند
گر تير بلا بارد و گر سنگ حوادث
مانند حسين از در تو روي نتابند