چون شب و روز مرا از تو عنايت باشد
من و ترک غم عشق اين چه حکايت باشد
چون ز سر تا بقدم لطفي و جاني و کرم
حاش لله که مرا از تو شکايت باشد
طالب وصل نيم بنده فرمان توام
بنده را بندگي شاه کفايت باشد
فتنه آموخت بدآموز ولي معلوم است
کآخر فتنه او تا بچه غايت باشد
عالمي گر شودم دشمن از آن باکي نيست
گرم از لطف تو اي دوست حمايت باشد
حال ملک دل من چيست تو هم ميداني
زانکه شه با خبر از حال ولايت باشد
آن کريمي که تو از غايت لطف و کرمت
پيش تو ذکر گنه نيز جنايت باشد
اگر از مصحف حسنت ورقي شرح دهم
سوره يوسف از آن يک دو سه آيت باشد
مونس جان حسين است جفا و ستمت
که ز تو جور و جفا لطف و عنايت باشد