عشاق وفاپيشه اگر محرم مائيد
از خود بدر آئيد و در اين بزم درآئيد
در بزم احد غير يکي راه ندارد
با کثرت موهوم در اين بزم ميائيد
تا نقش رخ دوست در آيينه به بينيد
زنگار خود از آينه دل بزدائيد
چون صاف شد آيينه ز اغيار بدانيد
کايينه وهم ناظر و منظور شمائيد
کونين چه جسم است و شما جان مقدس
عالم چو طلسم است و شما گنج بقائيد
مستور شد اندر صدف آن گوهر کمياب
گوهر بنمايد چو صدف را بگشائيد
در کعبه دل عيد تجلي جمالت
ايقوم بحج رفته کجائيد کجائيد
سرگشته در آن باديه تا چند بپوئيد
معشوق همين جاست بيائيد بيائيد
چون مقصد اصلي ز حرم کعبه وصل است
غافل ز چنين کعبه مقصود چرائيد
گفتار حسين است ز اسرار خدائي
دانيدش اگر واقف اسرار خدائيد